بی خبر

ساخت وبلاگ

با یک دوست قدیمی حرف می زدم ،خانمی سالمند،تقریبا همسن مادرم که تنها زندگی می کند، سالها پیش وقتی هنوز از عزلت و گوشه گیری چیزی نمی دانستم و نیازش را درک نمی کردم ،او کنج خلوت گزیده بود،با کسانی که در تماس و مراوده بود،کمتر از انگشتان یک دست بودند،
اهل مطالعه و  سودای نوشتن داشتن، او بود که  جذبم کرد، تفاوت امان اما،در  سکوت بود،
او هوادار سکوت و من فراری از آن بودم
حالا می فهمم که او آن زمان چطور فکر می کرد،یکی از انتقاداتی که به من داشت این بود،
اینهمه اطلاعات و بیوگرافی افراد به چه دردت می خورد؟ وقتت را تلف نکن

انتخاب کن ،زندگی اینقدر بهت فرصت نمی دهد،که به همه بپردازی،
امروز مطابق معمول پرسید چه می کنی
گفتم که می خوانم و گوش می دهم و می بینم... با افتخار گفتم در این مدت شاید بیشتر از سی کتاب خوانده ام و شنیده ام 
با خنده گفت ،اوه چه خبر است
از خودش گفت که کمی می خواند و فقط به رادیو گوش می دهد،
 وقتی مکالمه امان تمام شد فکر کردم با این که به شیوه زندگی او نزدیک تر شده ام،اما هنوز به اندازه او نتوانستم دایره آنچه که مطلوبم است را کوچک تر کنم،
انتخاب و گزینشی زندگی کردن هنوز فاصله زیادی با من دارد،

دنیای شلوغ داشتن باعث افتخار نیست، باید در همه حال دست به انتخاب زد، هر چه زمان می گذرد ،فرصتمان  کمتر و کارمان بیشتر می شود،
اما کار و بار من چیست؟
 معرفت اندیشی،خود آگاه تر شدن،شناخت خودم  همین وبس .
بقول حافظ ؛

ای بی خبر بکوش 
تا صاحب خبر شوی...

یا بقول مولانا ؛
جان نباشد ،جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر،جانش فزون

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 1:16