کریستف

ساخت وبلاگ

- خداوندا بسی رنج میکشم.

- گمان می کنی من خود رنج نمی کشم؟...

- دیگر نیرو وتوان ندارم.

- برای آنان که نیرومندند سرود بخوان.

- آوازم شکسته است.

- دعا کن.

- قلبم آلوده است.

- قلبت را برکن. قلب مرا بگیر.

- خدایا خود را فراموش کردن،جان مردۀ خود را به دور انداختن،چیزی نیست.ولی آیا می توانم مرده های خود رادور بریزم؟ آیا می توانم کسانی را که دوست داشته ام از یاد ببرم؟

- ترک آنان کن،که با روح مرده ات مرده اند وتو با روح زندۀ من آنان را زنده باز خواهی یافت.

- ای که مرا  به خودرها کردی،آیا باز ترک من خواهی گفت؟

- باز به خود رها خواهمت کرد. شک مکن. این بر توست که دیگر دست از من باز نداری. 

-  ولی اگر که زندگیم خاموش شود؟

- زندگی های دیگری بر فروز.

- اگر که مرگ در من باشد؟

- جای دیگری زندگی هست،برو درهای خود را به روی آن باز کن. ای دیوانه که در خانۀ ویران خویش  را به روی خود می بندی! از خود بیرون آ. منزل های دیگری باز است.

- ای زندگی –زندگی! دانستم...من تو را در خود می جستم. جانم در هم می شکند. از روزن زخم هایم هوا به درون می رود. نفس می کشم، تو را ای زندگی باز می یابم.

-  من هم تو را باز می یابم... چیزی نگو...گوش کن.

و کریستف سرود زندگی را که بار دیگر هم چون زمزمۀ چشمه ها در او بر می خاست شنید ..
 
"ژان کریستف"  رومن رولان

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 96 تاريخ : دوشنبه 3 مرداد 1401 ساعت: 13:33