می گوید ؛
-به سلامتی ،برگشتی؟تمام شد؟
می گویم؛
-برگشتم اما تمام نشده،
می گوید؛
-زندگی مثل قطاری است که یک روز دیر یا زود وقتی در حال سوت کشیدن است به راه خود می رود در حاِلیکه ما بر آن سوار نیستیم.
می گویم؛
-ایستگاهی پیاده امان می کند که فقط خدا می داند کجاست.
می گوید؛
-زندگی انصاف و عدالت سرش نمی شود.
می گویم؛
- ابر نابغه خنگ به اندازه کافی خرابکاری می کند.
می گوید؛
-انتظاری نداشته باش.
می گویم ؛
- هیچ انتظاری ندارم،فقط همین دم را که زنده ام سپاس می گویم.
برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 114