خطای تکراری

ساخت وبلاگ

پرسید ؛
- چرا در فصلی از زندگی در ماجراهای احساسی همیشه خطا می کنیم ، خودمان را فریب می دهیم...

گفتم؛
- نمی دانم.

ادامه داد؛
- فرقی ندارد چهل سال یا چهارده سال داشته باشیم ،همیشه همان خطاهای تکراری را انجام می دهیم.

نگاهی به من انداخت ،ساکت بودم
روی اش را به سمت منظره ای در دوردست کرد ، آنجا که جنگل پوستین سبزش را برتن زمین و سنگها می کند.

گفت ؛
- آنچه دوست داریم را می بینیم واقعیت را نادیده می گیریم ، هنوز کودکیم در کار مهر ورزی ،ناامن ، بد بین و ترسان ...
دائم از خود می پرسیم، می ارزد می ارزد؟
رابطه سالمی بوجود نمی آید،فریب می دهیم و فریب می خوریم،چون بهترین حالاتمان را به نمایش می گذاریم ...
و پس از مدتی،دوباره قلبمان دردناک و خون آلود و دستان امان خالی است.

گفتم ؛
- می دانم و می دانی و او هم می داند وهمین رنج امان را بیشتر می کند. شاید روزی بتوانیم و بشود.

با ناامیدی سری جنباند ؛
- دیگر عاشق نمی شویم...

لبخند زدم ؛
-می شویم، می شود اما سخت و جانکاه...

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:12