شلاق

ساخت وبلاگ

وقتی یک نفر بارها و بارها به ما ضربه می زند ، حتی اگر ابلهانه بپنداریم که آن ضربات روزگارمان را سیاه نمی کند ،به تما آسیب نمی رساند و این حرکت او عین عشق و دوستی است؛

این روند ناسالم و مخرب چه چیز را به ما می آموزد؟ آیا اصلا آموختنی در کار است؟
آنچه چارلز بوکوفسکی در مصاحبه ای می گوید ،برایم جالب بود ،چرا که حتی تصور کتک خوردن با تسمه تیغ دار ، آن هم سه بار در هفته و بدتر از همه اینکه بی دلیل باشد خیلی مشکل است،( او در ان مصاحبه می گوید از شش تا یازده سالگی ،هفته ای سه بار بی دلیل از پدرش با تسمه تیغ دار کتک می خورد)

اما مگر ما هم از کسانی که گاهی فکر می کردیم نزدیکترین فرد به ماهستند،دوستشان داریم ، شلاق نخورده ایم؟
مگر روحمان با ضربات آنان زخمی نشده است؟
چند بار ،چند بار دیگر لازم است تا بازهم بی دلیل ضربه بخوریم تا به خود بیاییم و از این افراد دور شویم ؟
آنچه که گاهی فراموش می کنیم این است؛
ما روئین تن نیستیم و برخلاف افسانه اسفندیار که تمام تن اش به جز چشمانش آسیب ناپذیر بود ،ما تمام وجودمان به شدت ضربه گیر و آسیب پذیر است...

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 23:49