خلیفه بی خواب

ساخت وبلاگ

می گویم ؛
- آن حدیث زیبا را شنیده ای ؟
خدا می گوید هرکس در عشق من بمیرد ، خودم
خونبهایش می شوم...

می گوید؛
- یعنی با این طمعِ شیرین ، کشته ی زار او شویم؟

می گویم؛
- هر چیز یا هر کس که ترس از مرگ را از من دور کند، آفرین بر دست و بر بازوش باد.

می گوید ؛
- از مرگ می ترسی؟

می گویم؛
- تو نمی ترسی؟

می گوید ؛
- می ترسم ...

می گویم ؛
- از ناتمام ماندن می ترسم...

می گوید ؛
- زمانی که وقت رفتن برسد ، شک نکن که همگی می گوییم ناتمام مانده ایم و آرزو می کنیم کاش فرصت بیشتری داشتیم.

می گویم؛
- با این همه ،به لطف او امیدوارم،
راهِ رفتنی را باید رفت.

می گوید ؛
- اگر او به استقبالمان بیاید ؟

می گویم؛
- اگر او خودش به استقبالمان بیاید، زهی سعادت ! ناتمام من با او تمام می شود.

می گوید؛
- مطمئنی که داستان هزار و یک شب شهرزاد نیست، برای سرگرم کردن خلیفهِ خونریز و تلخکام ؟

می گویم؛
- قصه ،داستان ،حکایت . ،هر چه می خواهد باشد . مگر ما خود افسانه نیستیم؟

می گوید ؛
- خلیفهِ خونریز چطور خونبهای عاشقانش می شود؟

می گویم ؛
- خلیفه خونریز وقتی عاشق شود ، دیگر خونریز نیست، قصه عشق را خودش شروع می کند.

می گوید؛
- افسانه در افسانه...

می گویم ؛
- خواب در خواب ... ما با بی خوابی خلیفه زنده ایم...

می گوید؛
-عمر خلیفه دراز باد.

می گویم؛
- سلطان عشق برقرار بادا تا ابد الآ باد ...

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1402 ساعت: 18:26