دلست که آتش می گیرد ،داغ می خورد، بر می آشوبد،زیر و زبر می شود ،گیج می شود ،مست می شود،پیلی پیلی می خورد و به گوشه ای می خزد،
بعد اتفاقی می افتد،دلش گرم ،دل دل گرم می شود،جانش ،جان دل آگاه می شود ،به بصیرتی ،شناختی می رسد،آرام می شود ،سوخته و گداخته اما آرام،
اینست حکایت دل،جان ،،جانها،
دستمان به دامن دل نمی رسد، یاغی شده ،عاصی شده ،هر چه می خواهد می کند، می تواند ویران کند ،می تواند عمارت و آباد کند، هر چه می خواهد می کند اما اما رها نمی کند. اینست حکایت دل . دیگر دل و جگری در هیچ بازاری ،یافت ،می ،نشود جسته ایم ما.
قصه دل و جگر قصه تلخ خون می شود قصه آه، هر که دل و جگر دارد به راهی می رود که در آن دائم باید آه بکشد.
بی خبر...برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 182