حکایت دل

ساخت وبلاگ
نمی دانم چه حکایتی است حکایت دل،نه گل،

 دلست که آتش می گیرد ،داغ می خورد، بر می آشوبد،زیر و زبر می شود ،گیج می شود ،مست می شود،پیلی پیلی می خورد و به گوشه ای می خزد،

بعد اتفاقی می افتد،دلش گرم ،دل دل گرم می شود،جانش ،جان دل آگاه می شود ،به بصیرتی ،شناختی می رسد،آرام می شود ،سوخته و گداخته اما آرام، 

اینست حکایت دل،جان ،،جانها،

 دستمان به دامن دل نمی رسد، یاغی شده ،عاصی شده ،هر چه می خواهد می کند، می تواند ویران کند ،می تواند عمارت و آباد کند، هر چه می خواهد می کند اما اما رها نمی کند. اینست حکایت دل . دیگر دل و جگری در هیچ بازاری ،یافت ،می ،نشود جسته ایم ما.

قصه دل و جگر قصه تلخ خون می شود قصه آه، هر که دل و جگر دارد به راهی می رود که در آن دائم باید آه بکشد.

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 2:55