انا فتحنایی بخوان

ساخت وبلاگ
دیدار مولانا و شمس
شمس:

هر زمان نو می شود دنیا و ما

بی خبر از نو شدن اندر بقا

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است

مصطفی فرمود دنیا ساعتیست

آزمودم مرگ من در زندگیست

چون رهی زین زندگی پایندگیست

مولانا:کیستی تو؟

شمس:کیستی تو؟

مولانا:قطره ای از باده های آسمان

شمس:این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان

آدمی مخفیست در زیر زبان

این زبان پرده است بر درگاه جان

مولانا:کیستی تو؟

شمس:تیر پران بین و ناپیدا کمان

جانها پیدا و پنهان جان جان

مولانا: کیستی تو؟

شمس:رهنمایم همرهت باشم رفیق

من قلاووزم در این راه دقیق

مولانا:کیستی تو همدلی کن ای رفیق

شمس:در عشق سلیمانی من همدم مرغانم

هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کو که پری خوتر در شیشه کنم زو تر

برخوانم و افسونش حراقه بلرزاند

مولانا:کیستم من کیستم من چیستم من؟

شمس:تا نگردی پاکدل چون جبرییل

گرچه گنجی درنگنجی در جهان

رخت بربند و برس در کاروان

آدمی چون کشتی است و بادبان

تا کی آرد باد را آن بادران

مولانا:هیچ نندیشم به جز دلخواه تو

شکر ایزد را که دیدم روی تو

یافتم زان نرگس جادوی تو . . .

.

.

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : فتحنایی,بخوان, نویسنده : mminoosamana بازدید : 166 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:12