دیو و پری

ساخت وبلاگ
فرزندم ،اذان صبح را گفتند، باد و توفان بند آمده اما باران نه.
دیوانه وار و یک ریز می بارد ، دانه های درشت ،باران دست و روی گلها را می شوید ،گاهی هم زیر ضربات ،شلاق وار خود خم اشان می کند،
بازهم بی خوابم وبه هستی به خداوند و بتو می اندیشم ،
به احساس مادرانه ای که مرا بتو وصل می کند...
افسانه ای قدیمی وجود دارد که شاهزاده مغروری توسط جادوگری طلسم شد و به شکل هیولایی در آمد و در غار تنهایی و سردش همچون دیو ترسناکی روزگار می گذراند،
شرط جادوگر این بود ،که اگر کسی پیدا شود و اورا با تمام وجود دوست بدارد و عاشقش شود ،
جادو باطل می شود و او به شکل انسانی اش باز خواهد گشت ،
من این افسانه را باور دارم ،هرکدام ما ،زیر سایه و نقابی زندگی می کنیم و اگر کسی ،فقط یک نفر پیدا شود که بتوانیم نقابمان را در برابرش از چهره برداریم و خود حقیقی امان را که کج و معوج و ناقص و گاه زشت است به او نشان بدهیم ، و او ما را و هیولایمان را همانطور که هست بپذیرد ،معجزه رخ می دهد ،دیوی در ما می میرد و انسان می شویم...
بقول مولای جان

دیو اگر عاشق شود هم گوی برد
جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1396 ساعت: 19:51