فقدان آگاهی

ساخت وبلاگ
وضعیت تراژیک فقدان آگاهی و اراده

در غیبت آگاهی، اراده و اختیار، به خواب می رویم. خوابی بد، تلخ و آشفته که در آن همه چیز معنای خود را از دست می دهد. شرایطی که در آن، انگار دیگر آدم نیستیم و بلکه به مجموعه ی تیک ها و حرکات بی معنای فیزیکی تبدیل شده ایم. به میزانی که از اراده و آگاهی برخورداریم، بیداریم و هر آن اندازه که این دو عنصر اساسی را از دست می دهیم به خواب می رویم.
دنیای آنانی که خوابند، چقدر به هم شبیه است. خواب، گویی سبب شباهت می شود. در مقابل، این بیداری است که موجب تنوع و تکثر می گردد. از این رو جهان آدمیان بیدار، رنگارنگ، گوناگون و متفاوت است. سلایق، باورها و رفتارهای متفاوت در برابر "خواب"، رنگ می بازد و به جای آن، هم سطحی و یک نواختی جایگزین می شود.

 انسان های خواب زده چه ویژگی های مشترکی دارند؟: 1- فقدان آگاهی، مهم ترین وجه مشترک کسانی است که خوابند. 

آگاهی از سه جهت، اولا، آگاهی نسبت به خود (خود آگاهی)، دوم آگاهی نسبت به دیگران، و سوم آگاهی نسبت به هستی.

2- فقدان اختیار و اراده، دومین ویژگی خواب رفتگان است.
از خودشان اراده ای ندارند و این دیگران هستند که آنان را راه می برند. نتیجه ی فرو نهادن اراده و اختیار، اطاعت محض و پیروی از دیگران و تبعیت بی چون و چرا و فرمانبرداری، قوت می گیرد. هر چه خواب، عمیق تر گردد، درجه ی اطاعت کورکورانه و پیروی شیفته وار بیشتر می رود.

3- مطابق با الگوی دیگران زندگی کردن (زندگی غیر اصیل). 

گرچه الگوها و تجربه های زیسته ی آدمیان را باید ارج نهاد اما انجماد در الگوها و فراموش شدن خلاقیت انسانی، سبب می گردد که صرفا تا جایی راه برود که خطوط از پیش تعیین شده معلوم کرده اند. زیستن در الگوی دیگران، زیستنی برده وار و تسلیم خود به دیگری است. وانهادن خود و نقطه ی پایان زندگی است.

 4- متوقف شدن به هنگام مواجهه شدن با موانع
یکی دیگر از ویژگی انسان هایی که خوابیده اند، توقف، اضمحلال و شکستن، در هنگامی است که با مانع روبرو می شوند. وقتی با مانع برخورد می کند منتظر می ماند تا کسی و یا کسانی مانع را از پیش پایش بردارند. تلاشی برای گذر از موانع ندارد و چاره ای برای عبور از مانع نمی کنند. این گروه، پویایی لازم برای حل مسایل شان را از دست داده اند و در برخورد با اولین مانع فرو می ریزند و از رفتن به سوی هدف شان باز می مانند.

5- افرادی که خوابند، تجربه ی زیسته ندارد.
تجربه، ناشی از زندگی کردن و با چشمان باز زیستن است. خواب، یعنی فقدان تجربه، زیرا آن که در خواب است مواجهه ای فعالانه با هستی و با زندگی ندارد. تجربه، با سن شناسنامه ای نسبتی ندارد بلکه با سن بیدارشدگی ارتباط وثیق می یابد. این گونه نیست که هر کسی سن بیش تری دارد، الزاما از تجربه ی بیش تری برخوردار است. تجربه، محصول مواجهه ای فعال، آگاهانه و پویا با روند زندگی است. آگاهی، زیرساخت تجربه است. تجربه با هوشیاری و دریافت آگاهانه ی آدمی از هستی شکل می گیرد و افزایش می یابد.

6- عدم تلاش برای شناخت جهان و فقدان روحیه ی پرسشگری

آنان که خوابند، مطلقا راکدند. درون شان به آرامش نرسیده است بلکه به سکون و جمود و رکود دچار شده اند. هیچ پرسشی در وجودشان رخنه نمی کند. جوانه نمی زند. پرسشی از خود و از جهان ندارند. آنان که خوابند بی پرسش اند. نه از آن رو که پاسخ ها را دریافته اند بلکه از آن رو که در کویر بی حاصل درون شان، دانایی مرده است، درخت جست و جو گری پژمرده است. پرسشی ندارند زیرا نمی دانند که نمی دانند. هیچ چیز جلب توجه شان نمی کند. گویی مردابی عفن، در حال گندیدن است.

7- فقدان گفت و گوی درون، (فقدان تفکر)
تفکر، جهت مندی لازم دارد. فکر کردن، همواره فکر کردن در باره ی چیزی است. آن چیزی که موتور تفکر را به حرکت درمی آورد، پرسش ها و مسئله هایی است که در ذهن نشسته اند و فرد را به اندیشیدن وادار می کند. انسان بی مسئله و پرسش، به واقع انسان بی تفکر است. گفت و گوی درون، وقتی شکل می گیرد که مسئله ای در ذهن جوانه بزند و پرسشی مزاحم از راه برسد. از همین رو شک کردن، هنر انسان های بیدار است

 8- زندگی در یک مدار بسته
زندگی تکراری و تکرارهای بی معنا، نشانه ی خواب گرفتگی ذهنی است. در دایره ی تکراری گام زدن و روزها و ماه ها و سال های شبیه به هم را سپری کردن، از یخ زدن روح و فرسودگی جان خبر می دهد.

9- در خود ماندگی
ماندن در خود و فرو رفتن در لایه های زیرین و پنهان شدن در پستوهای خاک گرفته ی روح کسل کننده، از جمله ی علایمی است که انسان خواب زده از خود بروز می دهد. آن کس که خواب است به واقع زندانی خویش است. در اسارت گاه خاموش بی خبری و تاریک خانه ی روحی فلج شده اسیر است. انسان خواب زده، زندگی اش جهت مندی ندارد. رو به سویی ندارد. ناظر به چیزی نیست و چون کلافی سر در گم، به هم پیچیده شده است.

 10- سست و بی احساس مثل شبح
آنان که خوابند، رنج های دیگران را نمی بینند. عواطف شان گویی در هیچ حال، برانگیخته نمی گردد. روح یخ زده ی خود را در چهره ای سرد و فسرده نمایان می کنند. چهره ای که رد پایی از شفقت ورزی و مهربانی را در آن نمی توان یافت. جانی که در سرمای برهوت درون گرفتار آمده است البته نمی تواند شاد بزید و جهان سرد دیگران را گرما بخشد. سست و بی احساس هم چون شبح، در حاشیه ی سکوت و فراموشی قدم می زند.

کانال خرد منتقد، علی زمانیان

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 13:57