قصه گو

ساخت وبلاگ
همه ی قصه های عالم درون من رخ می دهد،همه ی قصه های عالم را می دانم ،
چند هزار شب مرا میخواهی
تا شهرزادترین
قصه گویان را شرمگین کنم
تا عشق و امید را به
قلب تو با آن کبوتر ترسان
 هدیه کنم
دستت را بگیرم و بگویم ،
برخیز  رفیق 
وقت رفتن است؟

الهه گفت،
پس از این نام
تو را خاتون قصه ها  می نامیم
باشد که این نام متبرک 
برایت خیر و برکت بیاورد
زمان گذشت 
ومن به خیر و برکت الهه اندیشیدم 
که چیست؟
ثروت
زیبایی
عشق
کدامیک از اینهاست؟
زمان گذشت ،دانستم 

برکت برای یک قصه گو 
یافتن و بافتن قصه هاست
آرزوی قصه گو ،مهربانی و
بیداری شب‌های تنهایی
و شنیدن قصه ای  است که غصه از دلت برباید ،
الهه بار دیگر مرا خواند؛

خاتون قصه ها،
همه ی وجودم خندید.
الهه را در آغوش گرفتم

من قصه گو شدم

بی خبر...
ما را در سایت بی خبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mminoosamana بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت: 22:08